الیناالینا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

الینا فرشته کوچولو

هفته بیست و نهم

حرفهای من به دخترم الینا جون دخترم! من و تو تا امروز 28 هفته است که با  هم بودیم و از امشب وارد هفته 29 میشیم . نمیدونم توی این مدت آیا من تونستم واسه تو یه جایگاه امنی باشم تا بتونی با آرامش دوران تکامل اولیه ات را به اتمام برسونی یا نه؟نمیدونم چقدر تونستی تا حالا ازین  استرس و ناراحتی هایی که گاه خواسته و گاهی ناخواسته به تو وارد کردم  در امان باشی  با اینکه از همون اول همه به من توصیه میکردند که سعی کنم در این دوران  آرامش داشته باشم  و استراحت کنم اما سخت بود باور کن سخت بود برای من که تجربه ای از قبل نداشته ام برای من که با کوچکترین استرس و ناراحتی بهم میریزم سخت بود . برای من...
31 شهريور 1390

هفته بیست و هشتم دوباره دخترم اسم دار شد!

دختر جونم تو الان بیست و هشت هفته ای شد! و در این هفته پردۀ روی چشم های نازت کنار میره و میتونی چشمان زیبات را  باز کنی. الان دیگه وارد هفت ماهگی شدیم من و تو ! چیز دیگه ای نمونده 7 8 9 !   دیشب تولد علی و کوثر بچه های دایی محمدت بود  چون اونا تهران زندگی میکنن جشن را خونه مامانم گرفته بودند جای تو کنار بقیه نوه های فسقلی  مامانم خیلی خالی بود عسسسسیسسسسم اتاق را خیلی قشنگ تزئین کرده بودند و خاله ها گفتن انشالا سال دیگه واسه تولد دخمل کوچولوتون همینجا جشن میگیریم. انشالا! یه خبر دیگه اینکه من و بابات واست یه اسم قشنگ انتخاب کردیم: الینا معنی: نیکویی و نعمت برای ما اسم جدیدت را به بقیه نگفته بودیم و من ر...
25 شهريور 1390

نمیدونم چرا اینطور شد خدایا کمکم کن!

دیروز عصر رفتم دکتر . اول ماما فشار خونم را چک کرد و صدای قلب فرشته کوچولوم را واسم گذاشت بازم مثل همیشه تند تند میزد و من بهترین آهنگ زندگیم را شنیدم  بعد به ماما گفتم که بیشتر لگد ها و حرکات دخترم را سمت راست حس میکنم و سمت چپم تا حالا حرکتی را حس نکردم  و ماما خندید و گفت نازی نی نی ات دختره ؟ بذار چک کنم ببینم الان بیشتر کجای شکمته! بعد با دستش شکمم را معاینه کرد و گفت سر و قلب دخترمون سمت چپ نافت قرار گرفته و دست وپاهاش سمت راست بخاطر همین همه حرکاتش فقط سمت راستن و با خنده گفت دخترت از حالا به راه راسته ! گفتم انشالا تا آخر همینطور اهل راست و راستی بمونه! بعد رفتم پیش دکتر و نتیجه آزمایش را نشونش دادم و و گفت نتیجه آزمایشت...
22 شهريور 1390

دوستان واسم دعا کنید

دیروز نتیجه آزمایش دیابت بارداریم را گرفتم قند ناشتام 88 قند بعد از یک ساعت 181 رِنجی که تو برگه آزمایش نوشته تا 140 ایرادی نداره از دیشب خیلی استرس دارم تو اینترنت که سرچ کردم یه جا نوشته بود تا 180 موردی نداره همش عذاب وجدان دارم میدونم بخاطر نا پرهیزیهایی هست که توی ماه رمضان خرما و زولبیا و حلوا زیاد میخوردم دوشنبه نوبت دکتر دارم خدا کنه چیزی نباشه من تا اون موقع  از ترس واسترس زنده می مانم آیا؟ اگر کسی اطلاعاتی در این خصوص داره راهنماییم کنه لطفاً
18 شهريور 1390

بی صبرانه منتظرتم!

نه ماه دوتایی بودیم و یکی شمرده میشدیم عزیز من ! خوشحال بودم که نصف جامو بهت داده بودم یک جای مجانی با تمام امکانات تو  هم مستأجر خوبی بودی! ساکت و آرام بعضی وقتها  از سر ِ دوستی ، تلنگری به دیوار میزدی آره من میشنیدم داشتی بزرگ می شدی بار و بندیل سفر را می بستی آخ که چقدر دلم برای آن لحظه ی شیرین بی تاب بود آن لحظه که تو بیایی ......                                               &n...
16 شهريور 1390

هفته بیست و ششم

اول از همه عید سعید فطر را به همه مامانا و نی نی های توی دلشون یا تو بغلشون! تبریک میگم و انشالا اینروزا همه خوب و خوش وسلامت باشند. دخترم الان تو وارد هفته بیست و ششم شدی  و طبق مطلبی که از نی نی سایت خوندم تو الان باید  وزنت كمي كمتر از 900 گرم و طول بدنت از سر تا پاشنه پا حدود 35.5 سانتي متر باشه و  عصبهاي گوش  در حال تكامل هستند كه در نتيجه به صداهاي مختلف بهتر پاسخ مي دهی. ريه هاي کوچولوت  در حال رشد هستند و تو با نفسهاي كوچكت مقادير كمي از مايع آمنيوتيك را تنفس مي كنی. قربون اون نفس کشیدنت برم من فینگیلی من! اون تیکری که گوشه وبلاگت گذاشتم امروز عدد 100 رو نشون میداد و از فردا میشه 99 یعنی رو...
12 شهريور 1390

هفته بیست و پنجم و مودار شدن دخترم!

عزیزم دختر مامان ! تو الان 25 هفته ای شدی! تو نی نی سایت نوشته بود که الان دیگه موهات در اومده ، پوستت صاف شده، رنگ و حتی حالت موهات معلوم شده دیگه داری خوشکل میشی ها مامانی!  خیلی دوست دارم بدونم که چه شکلی میشی و شبیه کی هستی؟ صورت ماهت رو ببینم دست بکشم رو مو های قشنگت بوشون کنم! یه دل سیر نگات کنم و ببوسمت! میتونم حدس بزنم که موهات فلفلی میشن!چون من و بابایی هردو بچگیامون موهامون فرفری بوده! تو هم یه دختر ناز مو فرفری میشی! الهههههههی قربونش برم من! هفته قبل شب 21 ماه رمضان من و تو و بابایی تا نزدیکای سحر بیدار بودیم و دعای جوشن کبیر رو خوندیم .  قرار بود من برم خونه مامانم چون هرسال بقیه خواهرا با بچه هاشون واسه احیا میا...
5 شهريور 1390
1